diedدیکشنری انگلیسی به فارسیفوت کرد، مردن، تلف شدن، جان دادن، درگذشتن، فوت کردن، بشکل حدیده یا قلاویز دراوردن، با حدیده و قلاویز رزوه کردن
حدوث ذاتیلغتنامه دهخداحدوث ذاتی . [ ح ُ ث ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نیاز به دیگری داشتن . الحاجة الی الغیر. (تعریفات جرجانی در کلمه ٔ حادث ). در مقابل حدوث زمانی . هو کون الشی ٔ مفتقراً فی وجوده الی الغیر. (تعریفات جرجانی ص 56).