edgeدیکشنری انگلیسی به فارسیحاشیه، غیرمتمرکز، لبه، کناره، مرز، کنار، ضلع، تیزی، سر، نبش، دارای لبه تیز کردن، تحریک کردن، کم کم پیش رفتن، اریب وار پیش رفتن
یال 2edgeواژههای مصوب فرهنگستان1. خطی که فصل مشترک دو وجه یک چندضلعی است 2. پارهخطی که دو رأس یک گراف را به هم وصل میکند