edgeدیکشنری انگلیسی به فارسیحاشیه، غیرمتمرکز، لبه، کناره، مرز، کنار، ضلع، تیزی، سر، نبش، دارای لبه تیز کردن، تحریک کردن، کم کم پیش رفتن، اریب وار پیش رفتن
گوِۀ تسمهbelt edge wedge, belt edge insert, shoulder belt wedgeواژههای مصوب فرهنگستاننواری لاستیکی که بر لبۀ تسمۀ تایرهای شعاعی/رادیال قرار داده میشود تا بر دوام آنها بیفزاید
لبۀ بُرندهincisal edge, incisal margin, incisal surface, margo incisal, shearing edgeواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از تاج دندانهای قدامی که عمل بریدن را انجام میدهد
edgeدیکشنری انگلیسی به فارسیحاشیه، غیرمتمرکز، لبه، کناره، مرز، کنار، ضلع، تیزی، سر، نبش، دارای لبه تیز کردن، تحریک کردن، کم کم پیش رفتن، اریب وار پیش رفتن
یال 2edgeواژههای مصوب فرهنگستان1. خطی که فصل مشترک دو وجه یک چندضلعی است 2. پارهخطی که دو رأس یک گراف را به هم وصل میکند