ensignدیکشنری انگلیسی به فارسیپرچمدار، نشان افتخار، نشان رسمی، پرچم، علم، دسته، نشان، ناوبان دوم، اشاره، گروه، سربازي كه حامل پرچم است
علمدیکشنری فارسی به انگلیسیbanner, ensign, erudition, flag, ics _, learning, letters, pennon, scholarship, science, standard, streamer