exceedsدیکشنری انگلیسی به فارسیفراتر از، تجاوز کردن، متجاوز شدن از، تجاوز کردن از، متجاوز بودن، بالغ شدن بر، قدم فراتر نهادن، تخطی کردن از
فزونآبrainfall excess, excess waterواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از بارش که بهصورت رَواناب مستقیم به مجراهای آب میرسد متـ . بارندگی مؤثر effective rainfall بارش مؤثر 2 effective precipitation 2 توفباران خالص net storm rain
فزونیِ رنگcolour excessواژههای مصوب فرهنگستانمعیاری برای سنجش سرخش (reddening) طیف اجرام نجومی در مقایسه با ستارههای مبنا
فزونی ژرفاdepth excessواژههای مصوب فرهنگستاناختلاف بین ژرفای بستر دریا در نقطهای معین و ژرفایی که در آن سرعت صوت با سرعت سطحی یا بیشینهسرعت در لایة سطحی برابر است