ملخ پرّهبستهfeathered propellerواژههای مصوب فرهنگستانملخی که پرّههای آن را چرخاندهاند تا لبههای حمله و فرار تقریباً با خط سیر پرواز هواگَرد موازی شود و پَسار به حداقل برسد و مانع از چرخش موتور شود
نرمدیکشنری فارسی به انگلیسیdowny, feathery, flexible, floppy, furry, smooth, soft, lax, limber, rotten, satiny, silken, silky, supple, tender, velvet, velvety