ژفرنلغتنامه دهخداژفرن . [ ژُ رَ ] (اِخ ) مادموازل ماری ترز. نام زنی با ذکاء و هوشی وافر. مولد پاریس بسال 1699 و وفات بسال 1777 م . خانه ٔ او مجمع فیلسوفان وقت بود.
فرینلغتنامه دهخدافرین . [ ف َ ] (ع اِ) تابه ٔ سفالین که در وی نان پزند. (منتهی الارب ). رجوع به فُرن شود.
فیرانلغتنامه دهخدافیران . (نف ، ق ) در حال فیریدن . فیرنده . (یادداشت مؤلف ) : اگرچه خر به نیسان شاد و فیران و دنان باشدزبهر خر نمیگردد به نیسان دشت چون بستان .ناصرخسرو.
فرائینلغتنامه دهخدافرائین . [ ف َ ] (اِخ ) نام یکی از اعیان ایران که با قباد فیروز معاصر بود. (ولف ) : گوا کرد زرمهر و خرداد رافرائین و بندوی و بهزاد را.فردوسی .