flingدیکشنری انگلیسی به فارسیپرت کردن، جفتک پرانی، پرتاب، پراندن، انداختن، افکندن، بیرون دادن، روانه ساختن
شکافهپرکنfissure filling, open space fillingواژههای مصوب فرهنگستانسیال حاوی مواد معدنی که درزه و شکستگی سنگها را پر میکند و رگۀ معدنی به وجود میآورد
خاکچالآکنیlandfillingواژههای مصوب فرهنگستانریختن پسماند جامد در یک محیط مهندسیشده که سطح آن روزانه با خاک پوشانده میشود و بهصورت مجموعهای از لایههای فشرده درمیآید