یافتهfindواژههای مصوب فرهنگستانآنچه از اکتشافات باستانشناختی به دست میآید یا مکانی که عملیات اکتشافی در آن صورت میگیرد
فن فنلغتنامه دهخدافن فن . [ ف ِ ف ِ ] (اِ صوت ) حکایت صوت بینی در حالت زکام . (یادداشت مؤلف ). رجوع به فن و فن شود.
فین فینلغتنامه دهخدافین فین . (اِ صوت ) فین . نفس به تندی گرفتن . (آنندراج ). رجوع به فین (اِ صوت ) شود.- فین فین کردن . رجوع به این ماده شود.
findsدیکشنری انگلیسی به فارسیپیدا می کند، یابنده، چیز یافته، یافتن، پیدا کردن، کشف کردن، جستن، تشخیص دادن
findsدیکشنری انگلیسی به فارسیپیدا می کند، یابنده، چیز یافته، یافتن، پیدا کردن، کشف کردن، جستن، تشخیص دادن
یافتۀ اتفاقیcasual findواژههای مصوب فرهنگستانکشف تصادفی و غیرعملی یک یافتۀ باستانشناختی به دست افراد غیرحرفهای مانند چوپانان و گردشگران و کشاورزان
یافتۀ پراکندهstray findواژههای مصوب فرهنگستانهر شیئی از هر جنس، سفالینه، فلز، سکه یا مانند آن، که خارج از بافت باستانشناسی به دست آید
یافتۀ ریزsmall findواژههای مصوب فرهنگستانیافتههای کوچک ویژهای که فارغ از سازه یا بستری که به آن تعلق دارند، قابل برداشتن و حمل کردن هستند