finsدیکشنری انگلیسی به فارسیباله ها، باله، بال، پره ماهی، بال ماهی، پرک، دست، پره طیاره، پر، با باله مجهز کردن
fenceدیکشنری انگلیسی به فارسیحصار، دیوار، پرچین، شمشیر بازی، خاکریز، طارمی، چپر، خریدار مال دزدی، محجر، نرده کشیدن، پناه دادن، حفظ کردن، شمشیر بازی کردن، نرده دار کردن
تیغکهای خنکسازcooling finsواژههای مصوب فرهنگستانباریکههایی مسطح در اطراف موتورهای هواخنک که سبب افزایش سطح تماس میشوند و هوایی که از میان آنها عبور میکند موتور را خنک میکند