فش فشلغتنامه دهخدافش فش . [ ف ِ ف ِ ] (اِ صوت ) آواز سوختن باروت نم زده . (یادداشت مؤلف ). رجوع به فشفشه شود. || آواز بول . فش فش شاشیدن . (یادداشت مؤلف ).
fixationدیکشنری انگلیسی به فارسیتثبیت، ثابت کردن، تعلق خاطر، تعیین، دلبستگی زیاد، تحکیم، عشق زیاد، خیره شدگی
fixationدیکشنری انگلیسی به فارسیتثبیت، ثابت کردن، تعلق خاطر، تعیین، دلبستگی زیاد، تحکیم، عشق زیاد، خیره شدگی
پیشنام ناوship prefixواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از حروف، که معمولاً کوتهنوشت هستند، و پیشاز نام شناورهای نظامی قرار میگیرند