formulatingدیکشنری انگلیسی به فارسیفرموله کردن، فرمول بندی کردن، تنظیم کردن، بصورت فرمول دراوردن، کوتاه کردن، بشکل قاعده دراوردن یا ادا کردن
فرمولبندیformulationواژههای مصوب فرهنگستان[ریاضی] به زبان رسمی ریاضی بیان کردن [شیمی] روشی برای انتخاب اجزای یک مخلوط
تدوین خطمشیpolicy formulationواژههای مصوب فرهنگستانتعیین راهکارهای اثربخش و قابل پذیرش در موضوعاتی که در دستور کار قرار گرفتهاند متـ . تدوین سیاست
تدوین راهبردstrategy formulationواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در طی آن سازمان اقدامات مناسب را برای دستیابی به هدفهای راهبردی موردنظر انتخاب میکند
جمعبندی تشخیصیdiagnostic formulationواژههای مصوب فرهنگستانارزیابی جامع بیمار، شامل خلاصهای از عوامل رفتاری و هیجانی و روانکاراندامشناختی (psychophysiological) که اغلب دربردارندة یک برنامة درمانی است
جمعبندی موردcase formulationواژههای مصوب فرهنگستانارزیابی نهایی حاصل از ارزیابیهای مختلف دربارة سببشناسی و تشخیص و درمان فرد