friezeدیکشنری انگلیسی به فارسیفریز، حاشیه زینتی، کتیبه، حاشیه ارایشی، باکتیبه اراستن، حاشیه زینتی دادن به
freezeدیکشنری انگلیسی به فارسییخ زدگی، افسردگی، ثابت کردن، منجمد شدن، یخ بستن، فلج کردن، سرمازدن، برجای خشک شدن، بی اندازه سرد کردن، غیر قابل حرکت ساختن، سرمازده کردن