fuzingدیکشنری انگلیسی به فارسیfuzing، ترکیب کردن یا شدن، فتیله گذاشتن در، امیختن، ذوب شدن، فیوزدارکردن، گداختن، مخلوط کردن
fusingدیکشنری انگلیسی به فارسیهمجوشی، ترکیب کردن یا شدن، گداختن، امیختن، فتیله گذاشتن در، فیوزدارکردن، ذوب شدن، مخلوط کردن
فوجینلغتنامه دهخدافوجین . (ترکی ، اِ) به زبان ختای خاتون باشد. (از جامع التواریخ ) (یادداشتهای قزوینی ).