gumsدیکشنری انگلیسی به فارسیلثه ها، صمغ، چسب، لثه دندان، انگم، قی چشم، درخت صمغ، وسیع کردن، با لثه جویدن، چسب زدن، چسباندن، گول زدن، صمغی شدن
gainsدیکشنری انگلیسی به فارسیدستاوردها، افزایش، سود، منفعت، نفع، فایده، استفاده، حصول، بهره تقویت، صرفه، غرض، رسیدن، سود بردن، نائل شدن، بدست اوردن، پیدا کردن، نائل شدن به، فایده دیدن، فایده بردن، کسب کردن، بهبودی یافتن، زیاد شدن، تسخیر کردن، پیش رفتن