اتصال همسایههاneighbour joiningواژههای مصوب فرهنگستانروشی در بازسازی درختهای تبارشناختی و محاسبة طول شاخههای آنها که در آن، در هر مرحله، نزدیکترین دو گره درخت را انتخاب میکنند و آنها را همسایه به شمار میآورند
joiningدیکشنری انگلیسی به فارسیپیوستن، ازدواج کردن، متصل کردن، پیوند زدن، گراییدن، متحد کردن، در مجاورت بودن، پا گذاشتن
gainingدیکشنری انگلیسی به فارسیبه دست آوردن، رسیدن، سود بردن، نائل شدن، بدست اوردن، پیدا کردن، نائل شدن به، فایده دیدن، فایده بردن، کسب کردن، بهبودی یافتن، زیاد شدن، تسخیر کردن، پیش رفتن