hatchدیکشنری انگلیسی به فارسیدریچه، روزنه، نتیجه، نصفه در، جوجه گیر ی، درامد، خش، هاشور زدن، تخم گذاشتن، روی تخم نشستن، خط انداختن، اندیشیدن، ایجاد کردن، تخم دادن، جوجه بیرون امدن
دهانهپوشبندhatch bar 1, hatch clamping beamواژههای مصوب فرهنگستانبستی متشکل از الوارهای چوبی یا تسمههای فلزی که بر روی دهانهپوش نصب و گاه پیچ میشود تا از باز شدن و جابهجایی دهانهپوش براثر باد و دیگر عوامل طبیعی جلوگیری شود
زهوار دهانهپوشhatch batten, battening bar, hatch bar 2, battening ironواژههای مصوب فرهنگستانتسمهای فلزی که از آن برای محکم کردن دهانهپوش استفاده میکنند
نقطۀ جُرمخیزhot spot, high crime areaواژههای مصوب فرهنگستانمکانی که در آن معمولاً جرایم گوناگون به دست مجرمان مختلف بهطور منظم روی میدهد
گاز همراهassociated gas, gas-cap gasواژههای مصوب فرهنگستانهیدروکربنهای گازیشکلی که بهصورت فاز گازی در شرایط دما و فشار مخازن نفتی وجود دارند
کنش از دورaction at a distanceواژههای مصوب فرهنگستانبرهمکنش دو جسم که در فاصلهای از یکدیگر قرار دارند