حبیونلغتنامه دهخداحبیون . [ ح َب ْ بی ی ] (اِخ ) طائفه ای از عرب . بطن من بنی الولید. وهم بنوحبةبن راشدبن الولید. (صبح الاعشی ج 1 ص 332).
چوبگونلغتنامه دهخداچوبگون . (ص مرکب ) مانند چوب . مثل چوب . بر سان چوب . همانند چوب : بتراشه ٔ چوب آن را استوار کرده و رنگ چوبگون کرده تا بجای نیارند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 537).
هبونلغتنامه دهخداهبون . [ هََ ] (ع اِ) عنکبوت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد).
هبیونلغتنامه دهخداهبیون . [ هََ ] (اِ) افیون و تریاک . (ناظم الاطباء). به معنی افیون است که تریاک باشد. (برهان ) (آنندراج ). مهاتل . مهاتول . صورتهای دیگر آن هپیون . اپیون . ابیون . افیون . رجوع به هر یک از این کلمات شود.