howeverدیکشنری انگلیسی به فارسیبا این حال، بهر حال، هنوز، ضمنا، با اینکه، اما، هر چند، اگر چه، معهذا، هر قدر هم
خاوریلغتنامه دهخداخاوری . [ وَ ] (ص نسبی ) منسوب بخاور. || کنایه از آفتاب عالمتاب است : هرسنگ را کز ساحری کرد و صبا میناگری از خشت زر خاوری میناش دینار آمده .خاقانی .
خاورلغتنامه دهخداخاور. [ وَ ] (اِ) به معنی باختر است که مشرق باشد . (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ) (غیاث اللغات ) : ز خاورچو خورشید بنمود تاج گل زرد شد بر زمین رنگ ساج . فردو
خاورلغتنامه دهخداخاور. [ وَ ] (اِ) مورچه است که مور کوچک باشد. (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) : از آرزوی قد چو سروت براستی بر من زمانه تنگ تر از چشم خاور است . ابن یمین (از آنندراج ).رجوع به خاول شود.