رضایت آگاهانهinformed consentواژههای مصوب فرهنگستانتوافق میان پزشک و بیمار برای آغاز درمانی خاص بر پایۀ اطلاع یافتن کامل بیمار از گزینههای مختلف درمانی
رضایت آگاهانهinformed consentواژههای مصوب فرهنگستانتوافق میان پزشک و بیمار برای آغاز درمانی خاص بر پایۀ اطلاع یافتن کامل بیمار از گزینههای مختلف درمانی
مطلعدیکشنری فارسی به انگلیسیau fait, aware, informed, knowing, knowledgeable, prologue, well-informed, wise
آگاهدیکشنری فارسی به انگلیسیaware, cognizant, conscious, informed, knowing, knowledgeable, sensible, sophisticated, well-informed, wise