inscribesدیکشنری انگلیسی به فارسیinscribes، نوشتن، محاط کردن، نقش کردن، حکاکی کردن، ثبت کردن، حجاری کردن روی سطوح و ستونها
inscribeدیکشنری انگلیسی به فارسینوشتن، محاط کردن، نقش کردن، حکاکی کردن، ثبت کردن، حجاری کردن روی سطوح و ستونها
دایرۀ محاطیincircle, inscribed circleواژههای مصوب فرهنگستاندایرهای که درون یک چندضلعی مفروض قرار دارد و بر همۀ ضلعهای آن مماس است
چندضلعی محاطیcyclic polygon, inscribed polygonواژههای مصوب فرهنگستانیک چندضلعی که همه رأسهایش بر یک دایره واقع باشند