lapsدیکشنری انگلیسی به فارسیدوران، محل نشو ونما، دامن لباس، لبه لباس، لیس زدن، شلپ شلپ کردن، حریصانه خوردن، با صدا چیزی خوردن، تاه کردن، پیچیدن
lobsدیکشنری انگلیسی به فارسیلوب، گوشت یا پوست اویخته، گوشت الو، ادم خپله و سنگین، خزانه، باهستگی پرتاب کردن، چیزی را سنگین بزمین زدن، با تنبلی و سنگینی حرکت کردن
lopsدیکشنری انگلیسی به فارسیلوپز، تلاطم، هرس کردن، با تنبلی حرکت کردن، سرشاخه زدن، چیدن، زدن، شلنگ برداشتن، شاخه های خشک را زدن، دست یا پای کسی را بریدن
فیلمبرداری با وقفۀ زمانیtime-laps cinematography, time-laps photographyواژههای مصوب فرهنگستانفیلمبرداری از یک رویداد بهصورت قاببهقاب در فواصل زمانی مشخص
lapsesدیکشنری انگلیسی به فارسیاز دست دادن، مرور، لغزش، گذشت زمان، خطا، انقضاء، زوال، استفاده از مرور زمان، انحراف موقت، ترک اولی، الحاد، خطا به خواندن، مشمول مرور زمان شدن، سپری شدن، از مد افتادن
lapsesدیکشنری انگلیسی به فارسیاز دست دادن، مرور، لغزش، گذشت زمان، خطا، انقضاء، زوال، استفاده از مرور زمان، انحراف موقت، ترک اولی، الحاد، خطا به خواندن، مشمول مرور زمان شدن، سپری شدن، از مد افتادن
slapsدیکشنری انگلیسی به فارسیاسلپ ها، ضربت، تودهنی، ضربه شدید، ضربت سریع، صدای چلب چلوپ، با کف دست زدن، زدن، تپانچه زدن