limbsدیکشنری انگلیسی به فارسیاندام ها، عضو، شاخه، عضو بدن، دست یا پا، قطع کردن عضو، اندام زبرین، اندام زیرین
limpدیکشنری انگلیسی به فارسیلمس کردن، لنگی، لنگ، لنگیدن، شلیدن، خمیدن، شل، اهسته رو، نرم، قابل انحناء