locateدیکشنری انگلیسی به فارسیپیدا کردن، قرار دادن، تعیین کردن، تعیین محل کردن، مستقر ساختن، مکانیابی کردن، جای چیزی را معین کردن، معلوم کردن
برج دیدبانی حریقfire lookout 1, lookout, lookout towerواژههای مصوب فرهنگستانمکان و سازههای مرتبطی که از فراز آنها میتوان حریق را آشکارسازی و گزارش کرد
lookoutدیکشنری انگلیسی به فارسیمراقب باش، دیدگاه، چشم انداز، دید، مراقبت، نظریه، دور نما، دیده بان، عمل پاییدن
locatedدیکشنری انگلیسی به فارسیواقع شده، قرار دادن، تعیین کردن، تعیین محل کردن، مستقر ساختن، مکانیابی کردن، جای چیزی را معین کردن، معلوم کردن
locatesدیکشنری انگلیسی به فارسیپیدا می کند، قرار دادن، تعیین کردن، تعیین محل کردن، مستقر ساختن، مکانیابی کردن، جای چیزی را معین کردن، معلوم کردن
locatedدیکشنری انگلیسی به فارسیواقع شده، قرار دادن، تعیین کردن، تعیین محل کردن، مستقر ساختن، مکانیابی کردن، جای چیزی را معین کردن، معلوم کردن
locatesدیکشنری انگلیسی به فارسیپیدا می کند، قرار دادن، تعیین کردن، تعیین محل کردن، مستقر ساختن، مکانیابی کردن، جای چیزی را معین کردن، معلوم کردن