mountsدیکشنری انگلیسی به فارسیپایه، کوه، تپه، صعود، ترفیع، مقوای عکس، قاب عکس، مرکوب، سوار شدن، سوار کردن، سوار شدن بر، بلند شدن، زیاد شدن، بالغ شدن بر، صعود کردن، نصب کردن، سوار شدن یا کردن، قرار دادن
moundsدیکشنری انگلیسی به فارسیتپه ها، تپه، پشته، ماهور، خرپشته، بر امدگی، خاک ریزساختن، با خاک ریز محصور کردن
کپهیخیfrost mound, ice mound, ground ice moundواژههای مصوب فرهنگستانکپهای مخروطی بر روی سطح خشکی که براثر انجماد آب در زمین ایجاد میشود
تقاضای مشروط عواملconditional factor demandsواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از توابع که تقاضای بهینه یا کمینهکنندۀ هزینه را برای هریک از دادهها (inputs) بر حسب ستاندۀ (output) انتظاری از آنها و قیمت دادهها بیان میکند