mateدیکشنری انگلیسی به فارسیرفیق، همسر، جفت، مات، دوست، لنگه، همدم، شاگرد، کمک، شاه مات کردن، جفت گیری یا عمل جنسی کردن
ماتmatte, flat 3واژههای مصوب فرهنگستانویژگی سطحی که برّاقیت آن در زاویۀ 60 درجه در گسترۀ صفر تا ده و در زاویۀ 85 درجه در گسترۀ صفر تا پانزده قرار دارد
ورنی ماتflat varnish, matte varnishواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ورنی که با درصد معینی ماتکننده ترکیب میشود تا در هنگام خشک شدن جلوهای مات بیابد
materializedدیکشنری انگلیسی به فارسیتحقق یافت، جامه عمل بخود پوشیدن، مادی کردن، صورت خارجی بخود گرفتن
materializedدیکشنری انگلیسی به فارسیتحقق یافت، جامه عمل بخود پوشیدن، مادی کردن، صورت خارجی بخود گرفتن