موشیmouseواژههای مصوب فرهنگستاندستگاه الکترونیکی کوچکی که به رایانه متصل شود و با حرکت دادن آن بتوان مکاننما را بر روی صفحۀ نمایش جابهجا کرد و با دکمههای آن به سامانه فرمانهایی داد
mouthsدیکشنری انگلیسی به فارسیدهان، دهانه، مدخل، بیان، غنچه، گفتن، دهنه زدن، در دهان گذاشتن، فرمودن، ادا و اصول در اوردن
لطیفهدیکشنری فارسی به انگلیسیbon mot, epigram, jest, joke, mots, one-liner, pleasantry, quip, story, witticism