musterدیکشنری انگلیسی به فارسیجمع کن، جمع اوری، لیست اسامی، اجتماع، ارایش، صف، جمع اوری کردن، جمع شدن، فرا خواندن
فهرست فراخوانیmuster list, stations bill, muster rollواژههای مصوب فرهنگستانفهرستی شامل اسامی خدمۀ کشتی و وظایف و محل استقرار آنها در مواقع اضطراری
طعم نموریmusty flavour, mouldy flavour, muddy taste, earthy musty flavourواژههای مصوب فرهنگستانگشتهطعمی شبیه به بوی مکانهای بسیار مرطوب که براثر نگهداری نامناسب در بسیاری از مواد غذایی ایجاد میشود