مغنلغتنامه دهخدامغن . [ م َ ] (معرب ،اِ) یکی از مواد شیمیایی (بی اکسید منگنز) که در ساختن لعاب قهوه ای به کار می رود. مغن در کوههای اطراف تهران و نایین وجود دارد. (از فرهنگ فارسی معین ).
مغنلغتنامه دهخدامغن . [ م ُ غ ِن ن ] (ع ص ) رودبار بسیارعلف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ماهیچهزادmyogenic 2, myogenousواژههای مصوب فرهنگستانویژگی آنچه منشأ آن یاختهها یا بافتهای ماهیچهای است
پتانسیل ماهیچهای دهلیزانگیختهvestibular evoked myogenic potentialواژههای مصوب فرهنگستانتغییر در فعـالیت ماهیـچـۀ چنبریـ جناغیـ پستانی با تحریک صوتی شدتبالای کیسک گوش درونی اختـ . پُتام VEMP