noisesدیکشنری انگلیسی به فارسیسر و صدا، صدا، اختلال، شلوغ، فریاد، طنین، خش خش، بانگ، امد و رفته، قیل و قال، پا رازیت، شایعه و تهمت، سروصدا راه انداختن، صدا راه انداختن، سر و صدا و اشوب کردن
نخزلغتنامه دهخدانخز. [ ن َ ] (ع مص ) به کارد و جز آن زدن . || دردناک و رنجیده ساختن به سخن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
نخچیزلغتنامه دهخدانخچیز. [ ن َ ] (ص ) پیچیده . (جهانگیری ) (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). درهم گشته . (برهان قاطع). نوردیده . (فرهنگ خطی ) : به جامه خواب راگلبیز بوده به شب تا صبح را نخچیز بوده (؟).میرنظمی (از شعوری ).
کُنام فنّاوریtechnological nichesواژههای مصوب فرهنگستانفضای کوچک و ویژهای که گروهی از کنشگران آن را با هدف آزمودن و توسعة فنّاوریهای جدید و ایجاد بازارهای بزرگتر شکل میدهند و قواعد رژیم فنّاورانة حاکم از آن محافظت میکند
کُنام فنّاوریtechnological nichesواژههای مصوب فرهنگستانفضای کوچک و ویژهای که گروهی از کنشگران آن را با هدف آزمودن و توسعة فنّاوریهای جدید و ایجاد بازارهای بزرگتر شکل میدهند و قواعد رژیم فنّاورانة حاکم از آن محافظت میکند