gnawsدیکشنری انگلیسی به فارسیگاو نر، ساییدن، تحلیل رفتن، خاییدن، گاز گرفتن، کندن، مانند موش جویدن، خوردن
winnowsدیکشنری انگلیسی به فارسیwinnows، غربال کردن، پاک کردن، بوجاری کردن، باد افشان کردن، باد دادن، افشاندن، بجنبش دراوردن