obeyingدیکشنری انگلیسی به فارسیاطاعت، اطاعت کردن، تسلیم شدن، مطیع شدن، سرسپردن، فرمانبرداری کردن، حرف شنوی کردن، تمکین کردن
حبیونلغتنامه دهخداحبیون . [ ح َب ْ بی ی ] (اِخ ) طائفه ای از عرب . بطن من بنی الولید. وهم بنوحبةبن راشدبن الولید. (صبح الاعشی ج 1 ص 332).
چوبانلغتنامه دهخداچوبان . (اِ) چوپان . شبان . راعی . شبان و گله بان و محافظ وحارس گوسپندان و اسبان . (ناظم الاطباء) : به چوبان بفرمود تا هرچه بودفسیله بیارد بکردار دود. فردوسی .گله دار و چوبان همه کشته شدسر بخت ایرانیان گشته شد.