اشغال نظامیmilitary occupationواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن سرزمینی تحت واپایش مؤثر نیروهای مسلح بیگانه است
احتمال اشغالoccupation probabilityواژههای مصوب فرهنگستاناحتمال قرار گرفتن مجموعهای از ذرات کوانتومی در ترازی با انرژی معین
افق سکونتیoccupation horizonواژههای مصوب فرهنگستانلایه یا رگهای که در طی یک دورة اسکانِ انسان و فعالیتهای او شکل گرفته است
سرگرمیدیکشنری فارسی به انگلیسیamusement, avocation, delectation, entertainment, game, hobby, occupation, pastime, pursuit, recreation
حرفهدیکشنری فارسی به انگلیسیbusiness, calling, career, collar_, employment, line, métier, occupation, practice, profession, pursuit, trade, vocation, work
اشغال نظامیmilitary occupationواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن سرزمینی تحت واپایش مؤثر نیروهای مسلح بیگانه است
استقرار فصلیseasonality of occupationواژههای مصوب فرهنگستانکوچ موسمی میان نقاطی که جوامع دامپرور برای تأمین نیاز دامهای خود در فصل گرما یا سرما به آن نقلمکان میکنند نیز: ییلاقوقشلاق seasonality