offدیکشنری انگلیسی به فارسیخاموش، کساد، دور، دورتر، بی موقع، از روی، از کنار، بسوی، از محلی بخارج، از یک سو
offenceدیکشنری انگلیسی به فارسیتوهین، حمله، گناه، اهانت، تجاوز، قانون شکنی، بزه، رنجش، لغزش، یورش، هجوم، تقصیر، دلخوری