pickدیکشنری انگلیسی به فارسیانتخاب، مضراب، کلنگ، خلال، زخمه، هر نوع الت نوک تیز، چیدن، کندن، باز کردن، سوار کردن، برگزیدن، جیب بری کردن، فرو بردن، کلنگ زدن، با خلال پاک کردن، نوک زدن به، ناخنک زدن، دزدیدن
pegدیکشنری انگلیسی به فارسیگیره، میخ، پا، میخ چوبی، چنگک، درجه، دندانه، میخکوب کردن محکم کردن، میخ زدن، زحمت کشیدن، کوشش کردن
peakدیکشنری انگلیسی به فارسیاوج، قله، راس، نوک، حد اکثر، ستیغ، منتها درجه، کلاه نوک تیز، کاکل، به قله رسیدن، دزدیدن، تیز شدن، بصورت نوک تیز درامدن، به نقطه اوج رسیدن، نحیف شدن
pigsدیکشنری انگلیسی به فارسیخوک ها، خوک، گراز، ادم حریص و کثیف، قالب ریختهگری، خنازیر، مثل خوک رفتار کردن، خوک زاییدن
مایع قطعهشوییpickle liquor, pickling solution, pickleواژههای مصوب فرهنگستاناسیدی که پوستۀ اکسیدی را از سطح فلز میزداید
picketsدیکشنری انگلیسی به فارسیپیک ها، دستک، کشیک، چوب نوک تیز، میخ چوبی، میخچه، چوب پرچین، پاسدار، اعتصاب کردن، نرده کشیدن، مراقبت کردن، بستن، افسار کردن، جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
picketsدیکشنری انگلیسی به فارسیپیک ها، دستک، کشیک، چوب نوک تیز، میخ چوبی، میخچه، چوب پرچین، پاسدار، اعتصاب کردن، نرده کشیدن، مراقبت کردن، بستن، افسار کردن، جلوکسی راه رفتن یا ایستادن