piddledدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان دادن، کار بیهوده کردن، وقت گذراندن، بناز چیز خوردن، با خوراک بازی کردن، جیش کردن
piddleدیکشنری انگلیسی به فارسیپازل، کار بیهوده کردن، وقت گذراندن، بناز چیز خوردن، با خوراک بازی کردن، جیش کردن