precipitatingدیکشنری انگلیسی به فارسیرسوب می کند، تسریع کردن، بشدت پرتاپ کردن، شتاباندن، بسرعت عمل کردن، سر اشیب تند داشتن، ناگهان سقوط کردن، پرت کردن
precipitantدیکشنری انگلیسی به فارسیپیش رونده، عامل رسوب، شدنی، جدا شدنی، باعجله، غیر محلول وته نشینشونده، شتاب زده