programmeدیکشنری انگلیسی به فارسیبرنامه، پروگرام، دستور، دستور کار، مرام، روش کار، نقشه، برنامه تهیه کردن، برنامه دار کردن، برنامه نوشتن
خزان یاختهایapoptosisواژههای مصوب فرهنگستانسازوکار مرگ برنامهریزیشدۀ یاختههای هوهستهای که در پی سازوکارهای درونیاختهای و بهویژه قطعهقطعه شدن (fragmentation) ژنگان رخ میدهد متـ . مرگ برنامهریزیشدۀ یاخته programmed cell death