proofدیکشنری انگلیسی به فارسیاثبات، مدرک، دلیل، گواه، برهان، نشانه، ملاک، محک، عیار، مقیاس خلوص الکل، چرک نویس
foolproofدیکشنری انگلیسی به فارسیاحمقانه، ادم ساده لوح و رک و راست، محفوظ ازخطا وشکست، محفوظ از حماقت وکارهای احمقانه