ثابت انتشارpropagation constantواژههای مصوب فرهنگستانکمیتی مختلط که ویژگیهای محیط انتشار یا خط انتقال امواج الکترومغناطیسی را در بسامدی خاص نشان میدهد
propagatingدیکشنری انگلیسی به فارسیترویج، قلمه زدن، پخش شدن، زیاد کردن، پخش کردن، گستردن، تکثیر کردن، رواج دادن، پروردن، انتشار دادن، منتشر کردن
ریزتکثیریmicropropagationواژههای مصوب فرهنگستانازدیاد گیاهان در شیشه با استفاده از کشت قطعات بافت یا اندام آنها
آهنگ انتشار شعلهflame propagation rate, rate offlame propagationواژههای مصوب فرهنگستانسرعت حرکت شعله در درون مخلوطی از گازها
انتشار ترکcrack propagationواژههای مصوب فرهنگستانفرایند ایجاد شکستگی در پیوندها براثر تمرکز تنش در جلوی یک شکستگی
انتشار رادیوییradio propagation, wave propagationواژههای مصوب فرهنگستانانتقال یا انتشار امواج رادیویی ازطریق جوّ