randsدیکشنری انگلیسی به فارسیراند، حاشیه، برامدگی لبه طبقات سنگ، لبه، مرز، کنار، نوار، تسمهء اهنی، تکه دراز گوشت
ranchدیکشنری انگلیسی به فارسیدر مرتع پرورش احشام، مزرعه یا مرتع احشام، دامداری کردن، در مرتع پرورش احشام کردن
brandsدیکشنری انگلیسی به فارسیعلامت های تجاری، مارک، نوع، نشان، انگ، داغ، جور، نیمسوز، جنس، رقم، لکه بدنامی، علامت داغ، اتش پاره، داغ کردن، داغ زدن، لکه دار کردن، علامت گذاشتن، خاطرنشان کردن
رشتهشکلاتstreusel1, chocolate vermicelli, chocolate strandsواژههای مصوب فرهنگستانیکی از فراوردههای شکلاتی که با عبور دادن خمیر شکلات از صفحات مشبک به دست میآید