rheumدیکشنری انگلیسی به فارسیرام، سرما خوردگی، نزله، اب بینی، درد رماتیسم، باد مفاصل، ریزش آب چشم یا دهان
rimدیکشنری انگلیسی به فارسیلبه، دیواره، قاب عینک، دوره دار کردن، زهوار گذاشتن، لبه داریا حاشیه دار کردن