regionدیکشنری انگلیسی به فارسیمنطقه، ناحیه، بخش، سرزمین، قلمرو، دیار، بوم، سامان، فضا، محوطه بسیار وسیع و بی انتها، طرف
لایۀ جوّatmospheric layer, atmospheric shellواژههای مصوب فرهنگستانهریک از لایهها یا چینههای جوّ زمین متـ . منطقۀ جوّ atmospheric region
بخش واشارشreverse flow regionواژههای مصوب فرهنگستانمحلی بر روی دیسک چرخانه که در آن جریان هوایی که از میان دیسک میگذرد در خلاف جهت جریان طبیعی موتور است