regionsدیکشنری انگلیسی به فارسیمناطق، منطقه، ناحیه، بخش، سرزمین، قلمرو، دیار، بوم، سامان، فضا، محوطه بسیار وسیع و بی انتها، طرف
reasonsدیکشنری انگلیسی به فارسیدلایل، دلیل، عقل، علت، خرد، سبب، موجب، شعور، مناسبت، عذر، ملاک، عنوان، مورد، عاقلی، خوشفکری، مایه، استدلال کردن، محاجه کردن، دلیل استدلال کردن، دلیل و برهان اوردن
مناطق گردشگری جهانglobal tourism regionsواژههای مصوب فرهنگستانشش منطقهای که با اهداف آماری و در هماهنگی با هیئتهای ششگانۀ سازمان جهانی گردشگری، کشورهای جهان را به آن تقسیم کردهاند
مناطق گردشگری جهانglobal tourism regionsواژههای مصوب فرهنگستانشش منطقهای که با اهداف آماری و در هماهنگی با هیئتهای ششگانۀ سازمان جهانی گردشگری، کشورهای جهان را به آن تقسیم کردهاند