remittingدیکشنری انگلیسی به فارسیفرستادن، بخشیدن، خرد شدن، معاف کردن، امرزیدن، پول رسانیدن، وجه فرستادن
پیرمنلغتنامه دهخداپیرمن . [ رَ م ُ ] (اِ) مخفف پیرامن . پیرامون . اطراف و گرداگرد چیزی راگویند. (آنندراج ). رجوع به پیرامن و پیرامون شود.