resistedدیکشنری انگلیسی به فارسیمقاومت کرد، مقاومت کردن، مخالفت کردن، پایداری کردن، ایستادگی کردن، استقامت کردن، مانع شدن، مخالفت کردن با، خودداری کردن از
registerدیکشنری انگلیسی به فارسیثبت نام، ثبات، دفتر ثبت، ثبت امار، پیچ دانگ صدا، لیست یا فهرست، دستگاه تعدیل گرما، ثبت کردن، نگاشتن، در دفتر وارد کردن، منطبق کردن، نشان دادن