rivalدیکشنری انگلیسی به فارسیرقیب، حریف، هم چشمی، سبقت گیر، هم چشمی کننده، رقابت کردن، هماورد، نظیر، شبیه، هم چشم
ربللغتنامه دهخداربل . [ رَ ب ِ ] (ع ص ) رَبْل . رِبْل .مرد بسیارگوشت . (از اقرب الموارد). مرد فربه بسیارگوشت . (ناظم الاطباء). و رجوع به رَبْل و رِبْل شود.
روئیللغتنامه دهخداروئیل . (اِخ ) پسر یعقوب و برادر مادری یوسف . (ناظم الاطباء). نام پسر مهتر یعقوب علیه السلام نه از مادر یوسف علیه السلام . (شرفنامه ٔ منیری ). نام پسری از یعقوب و آن مصحف رویین باشد. (یادداشت مؤلف ).
روپللغتنامه دهخداروپل . [ پ ِ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است در ایالت آنور از کشور بلژیک ، دارای آبی فراوان است و گاهی وسعت آن به 250 گز میرسد و قابل کشتیرانی میشود.
ریبللغتنامه دهخداریبل . [ رَب َ ] (ع ص ) زن پرگوشت به ناز و نعمت پرورده . || ماده شتر فربه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).