ruckدیکشنری انگلیسی به فارسیرک، چین و چروک، چین و چروک وتاه، توده، کپه، توده خرمن، انبار حبوبات، جمعیت و ازدحام، خط، شیار، مردم عادی، چمباتمه زدن، توده کردن
افزاربندیrig 1واژههای مصوب فرهنگستانآمادهسازی و اتصال دکلها و بادبانها و جرثقیلها و دیگر تجهیزات برای انجام عملیات
عوام الناسدیکشنری فارسی به انگلیسیcommonalty, commons, crowd, general, hoi polloi, mob, plebs, populace, ruck
مقدار زیاددیکشنری فارسی به انگلیسیarsenal, bulk, deal, mass , mint, much, quantity, ruck, volume, world
انباشتهدیکشنری فارسی به انگلیسیcongeries, cramped, heap, hill, mass , pile, pocket, ruck, stack, stockpile, store
truckدیکشنری انگلیسی به فارسیکامیون، مبادله، بارکش، معامله خردهریز، واگن روباز، چرخ باربری، معامله کردن