زبالهگردscavengerواژههای مصوب فرهنگستانکسی که از میان پسماندهای جامد مواردی را بهطور غیرقانونی جدا میکند
scavengedدیکشنری انگلیسی به فارسیریخته گری، تمیز کردن، در اشغال کاوش کردن، سپوری کردن، تنظیف کردن، جاروب کردن
scavengeدیکشنری انگلیسی به فارسیاز بین بردن، تمیز کردن، در اشغال کاوش کردن، سپوری کردن، تنظیف کردن، جاروب کردن
scavengesدیکشنری انگلیسی به فارسیscavenges، تمیز کردن، در اشغال کاوش کردن، سپوری کردن، تنظیف کردن، جاروب کردن
اکسیژنخوارoxygen scavengerواژههای مصوب فرهنگستاننوعی مادۀ شیمیایی افزودنی به محیطهای آبی که با واکنش با اکسیژن و زدودن آن از محیط و افزایش قطبش کاتدی ناشی از اکسیژن، موجب کاهش خوردگی میشود
اکسیژنخوارoxygen scavengerواژههای مصوب فرهنگستاننوعی مادۀ شیمیایی افزودنی به محیطهای آبی که با واکنش با اکسیژن و زدودن آن از محیط و افزایش قطبش کاتدی ناشی از اکسیژن، موجب کاهش خوردگی میشود