احساس کردم، حس کردن، فهمیدن، احساس کردن، دیدن، دریافتن، پی بردن
سزاوار، بخور دادن
همستر
cinched، محکم بستن، تنگ یا کمربند بستن
حسگر
همگام سازی شده
ویژگی اطلاعاتی که به روش دورکاوی به دست آمده باشد
بی حوصله